سفارش تبلیغ
صبا ویژن
داوود در دعاهای خود می گفت : «بارالها !من دوستی تو و دوستی آن که دوستت دارد و کرداری که مرا به دوستی ات می رساند، از تو درخواست می کنم . بارالها !دوستی ات را نزدم محبوب تر از خودم، خانواده ام و آب خُنکْ قرار ده» . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
چهارشنبه 90 مهر 6 , ساعت 10:34 صبح

چه امام زاده ای!

برای کاری به یکی از شهرهای اطراف می رفت.بین راه به کارهایش فکر می کرد و از دیدن مناظر اطراف لذت می برد. اندک زمانی از شروع سفر نگذشته بود که راننده مثل همیشه ضبط خود را روشن کرد و صدای خواننده زن فضا را پر کرد. گوش دادن به این صدا با اعتقاداتش جور نبود و تمام آرامشش را به هم می ریخت. مصمم شد از راننده بخواهد ضبط را خاموش کند. با خود کمی کلنجار رفت تا بداند با چه زبانی تاثیرگذارتر است اما قبل از اینکه به نتیجه ای برسد ضبط خاموش شد.یکی از مسافرین با گلایه گفت :" آقا برا چی خاموش کردید؟" راننده جواب داد:" بذار از جلو این امام زاده رد شیم بعد، آخه یه بار همین جا که رسیدم ضبط روشن بود و می خوند منم خاموش نکردم دیدم ضبطه یهویی خراب شد از اون موقع به بعد این جا که می رسم دیگه جرأت ندارم روشنش بذارم."

از این گفتگو به شدت تعجب کرد. نگاهی به گنبد امام زاده ای انداخت که حالا تصویرش کمی دور شده بود. پیش خود گفت چه امام زاده ای! و دوباره صدای خواننده زن بلند شد. آهسته گفت عجبا! از امام زاده بیشتر از خدا می ترسه، اونم خدایی که همه جا هست!!!

خیلی آرام از سرجایش بلند شد تا با برخوردی نرم وظایف شرعی!راننده را به او یادآوری کند.ِ



لیست کل یادداشت های این وبلاگ