سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] مؤمن را سه ساعت است : ساعتى که در آن با پروردگارش به راز و نیاز است ، و ساعتى که در آن زندگانى خود را کارساز است ، و ساعتى که در حلال و نیکو با لذّت نفس دمساز است ، و خردمند را نسزد که جز پى سه چیز رود : زندگى را سر و سامان دادن ، یا در کار معاد گام نهادن ، یا گرفتن کام از چیزهایى غیر حرام . [نهج البلاغه]
 
جمعه 85 بهمن 20 , ساعت 8:48 صبح

                                                               در بهار ولایت

دیر زمانی بود که فترت و فتوت ، بر دیارِ یارانِ در بند ، سایه گستردانیده و سخای باران و کرامت بهاران و خروش آبشار شرافت ، تحت قدوم جنود خزان به یغما رفته بود .

نسیم امید نمی وزید و سیاهی شب ، برسیطره خویش می افزود .

چراغ آرزوها ، سوسو می زد و در تموج بادهای سهمناک حادثه به خاموشی می گرایید .

غنچه ها بی  شوق شکفتن ، برگ گل ها را در اغوش خویش غمگنانه گرفته و با آوای حزین عندلیبان ، اهسته آهسته می گریستند و ژاله های اشک خویش را نثار شاخساران پاییز اندوه می کردند .

جز آه سحر گاهان  و سرشک شبانگاهان ، شنیده و دیده نمی شد . بذر تیره یأس را نا جوانمردانه بر بسیط خاک می پاشیدند و ساقه های سبز را با داس ستم درو می کردند . خورشید عشق به تبعیدی جانکاه رفته بود و دلخستگان در اشتیاق طلوعی دوباره ،آوای فراغ را زمزمه می کردند و صلای قیام از خنجره ناکامان و محرومان بر می خاست .

اندک اندک ، قندیل سرد اندیشه خفتگان ، در پرتو آفتاب بی بدیل ولایت که در انبوه ابرهای هجر می درخشید  ذوب می گشت و قطراتش در اقیانوس دلدادگی منجذب می شد .

رگه های سرخ خون لاله ها بر زلال نهرهای بیداری ، جوشش و التهاب آب و ایینه را بر می انگیخت . به ناگه اتشفشان قیام به آسمان بر خاست و گدازه های  قلب ها را گرمی بخشیدو تندیس جا ئران را درهم شکست .

دست های عاطفه ، گل افشان کویر تفتیده از رنج سال های ظلمت و تباهی شدند .

چه مستی است ندانم که رو به ما اورد                      که بود ساقی و این باده از کجا آورد

علاج ضعف ما کرشمه ساقی است                             برآر سر که طبیب آمد و دوا اورد

سرو چمان عطوفت ، بوستان آرا شد و انتظار سرخ مشتاقان را به سر اورد .

هزارارن هزار بنفشه و یاس و اقاقی و نسترن و نرگس به مبارکباد قدومش عطر ارادت افشاندند.

پرستوهایی که پرواز رهایی خویش را رهین دیدگان رخشانش می دیدند ، رقص وجد در سپهر آزادی اغازیدند.

آزردگان ، فنای جفاصفتان و دل آزاران و ددمنشان تاریخ را در ضیافتی خجسته به جشن نشستند .

خوشه های محبت و جام های مودت در دستان وارثان ارض به گردش در امد و کام های عطشناک استضعاف از شهد مصفای ولایت به حلاوت رسید .

آمد آن دلارام دلدادگان و دلجوی دلخستگان و دلدار بیدلان و دلبر دلشدگان .

امد آن امیر وقار و وارث ذوالفقار .

آمد آن سردار عطوفت و مهر ، آن هور نگاه و نسیم پگاه نوید صبا و ثمره آل عبا .

در نگاهش صد هزاران هور بود                  انقلابش انقلاب نور بود.

 

 

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ