سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و مردمى را در مرگ یکى از آنان تعزیت گفت و فرمود : ] این کار نه با شما آغاز گردید ، و نه بر شما به پایان خواهد رسید . این رفیق شما به سفر مى‏رفت کنون او را در یکى از سفرهایش بشمارید ، اگر نزد شما بازگشت چه خوب و گرنه شما روى بدو مى‏آرید . [نهج البلاغه]
 
شنبه 85 مهر 22 , ساعت 5:30 صبح

می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان    

                                               هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان

تیره غم آلود شب . افق کوفه را در پرده ای از ماتم می کشید و ابرهای غول پیکر زنجیر گسسته در آسمان می غریدند . شب . احساس تشویش داشت و تاسحر چشم به خانه ی علی (ع) دوخته بود . گویی خبر از فاجعه ای دردناک داشت . گاهی از پنجره روشن خانه . مناجات او را به تماشا می نشست و گاه تنها مخاطب او در تاریکی و سکوت می شد . سحر گاهان که نسیم. آرام بر برکه ی اشک علی می وزید . در خانه را گشود . مرغابیان . دامانش را گرفتندو او را التماس می کردند . شکوفه ی شوق در دل علی (ع) شکفت و با لبخندی کمرش را برای مرگ محکم تر بست مرغابیان ناله می کردند و باد اهنگ حزن الودش را در سحر سرد در خود زمزمه می کرد . علی (ع) قدم در مسجد کوفه نهاد ووضوی عشق گرفت و قامت بست بردو رکعت نماز وصال . ناگاه دست حرامی با بغض ووسوسه چرخید و با خنجرزهرآلودش فرق منور خورشید را شکافت باصدای«فزت برب الکعبه » گردبادی کوفه را برداشت و ندایی آسمان را لرزاند و کعبه را به فریاد در آورد مأذنه ها اذان «قد قتل المولی » سر دادند و علی (ع) در خون سجده کرد و اسمان تا صبح گریست . مسجد کوفه هنوز هم آرام و بی صدا در بهتی عظیم نشسته و هر سحر خاطره زخم آفتابی او را زمزمه می کند و محرابش در غروبی ابدی خاطره ی فرق منور او را مرور می کند .

سلام خدا برسجده خونین او .



لیست کل یادداشت های این وبلاگ