سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترین دستیار دانش بردباری است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
سه شنبه 85 اسفند 8 , ساعت 9:4 صبح

. در تمام این مدتی که داشتیم در مورد عزاداری صحبت می کردیم اون مسافر ساکت بود و یک کم احساس کردم ناراحت است منم که دیدم خیلی دارند ازبدی عزاداری این شهر حرف می زنند مردم قم دارن مظلوم واقع می شن  ساز مخالف زدنم گل کرد گفتم : درسته اما اینطور که شنیدم مراسمی که تو خونه برگزار می کنند مدت زمان حداکثر یک ساعت اما خیلی پرمحتواست نه مثل شهر ماکه 3 یا4 ساعته و شاید فقط یک یا نیم ساعت ان محتواداشته باشه خلاصه دیدم که بحث یک کم تغییر کرد و درست شد ،

تو همین حرفها بودیم که قطار ایستاد و ما پیاده شدیم و چون مسیر مان یکی بود چهار نفری یک تاکسی گرفتیم و تو راه راننده تاکسی یک نوار نوحه گذاشت اما یک کم که گذشت آن مسافر به راننده گفت که نوار را خاموش کنه راننده تاکسی از جمله یکی از دوستان به آن اعتراض که چرا مگه نمی دانی ماه محرمه من باورم نمی شد به هر حال ساید یک نفر از اهنگ موسیقی بدش بیاد اما از مرثیه و نوحه حتی ان شور زدنها که جوانهایی به سن و سال اون معمولا خیلی دوست دارند وقتی اون دو تا همراهم پیاده شدند مومن و اون تو تاکسی بودیم بهش گفتم شما از این نوحه خوان خاص بدتان میاد یا .... گفت نه تو اون شهری که من بودم تقریبا قبل از اذان مغرب بلندگو ها را تا آخرین در جه بالا می بردند وحتی موقع نماز هم خاموش نمی کردند یه نوار می گذاشتند که  صدای خوبی هم نداشت و خیلی هم بد می خواند و منم که در خوابگاه بودم و موقع امتحاناتم اصلا نمی تونستم درس بخونم و حتی بعضی از امتحاناتم را خراب هم کردم گفتم چرا بهشون تذکر ندادید گفت چندین بار توسط مسوول خوابگاه بهشون گفتیم اما نمی دانم چرا با ما لج کرده بودن و صدای بلندگوشون را بلندتر کردن تازه مثل نیمه شعبان که جلو ماشینها را می گفتند  و یا غذایی چیزی پرت می کردند تو ماشینها . منم گفتم اگه عزاداری کردن برای امام حسین"(ع) اینطوریه من حتی به مجالس روضه خوانی هم نمی رم و وقتی اینرا گفت تازه فهمیدم که چرا  اون هنگام بحث که تو قطار داشتیم بر عکس بحث دیگه شرکت نمی کردو ناراحت بود  .

سعی کردم یه جوری از این حرفش منصرفش کنم گفتم : قبول دارم ما انطور که باید و شاید خوب عمل نمی کنیم اما نمی تونیم این را به جمع نسبت بدیم و بگیم همه افرادی که برای امام حسین(ع) عزاداری می کنند اینطورین اگه یه جا اینطوری باشه نمی تونیم بگیم همه جا اینطوریه تو این حرفها بودم که  به خونه رسیدم و خداحافظی کردیم خواستم شماره تلفنش را بگیرم باهاش رابطه برقرار کنم اما تلفن نداشتن و تازه برای مدت کوتاهی هم در شهر خودش بود و سریع می خواست بره .  

این یه واقعیت تلخه ما به جای اینکه با کارهامون دیگران را جذب ائمه(ع) کنیم داریم اونها را دور  می کنیم تازه ادعای اینرا هم داریم که اگه در آن زمان بودیم نمی گذاشتیم ائمه (ع)را اینجوری به شهادت برسانند .



لیست کل یادداشت های این وبلاگ