13 آْبان روزی که تبر اراده ی جوانان مسلمان بر کمر استکبار فرود آمد .
روزی که مردان محکم و استوار با نیروی عشق حرکت را آغاز کردند و روزهای خاکستری بی خبری را با روشنای آگاهی محو ساختند .
آنها مردان همین سرزمین بودند نه از بوق و کرنای آمریکا هراسیدند و نه از آنچه در این بوق و کرنا دمیده می شد . تشنه ی حق بودند و با گام هایی محکم و شور انقلابی ، خانه ی انقلاب را از گردوغبار فساد رهانیدند .
کویر حب نفس را با دریای زلال فهمت به آبادی ایثار مبدل نمودی و در شرجی بی مهری ها عطش عشق داشتی و به آسمان سبز حضور چشم دوختی و تا ستاره ی تعلق از وسعت رهایی نچیدی آرام نیافتی .
عاشقی را رهبر گشتی و و عشق رهبرت بود .
می دانیم تو می توانی در جنگل بی سامان زندگیمان مدار حرکتمان باشی و حرمت حیات تو ما را از ویرانی در سیلاب گناهان حفظ کند و ما در جست و جوی ساحل نجات . چشم ها را به جزیره ی وجود تو و همراهان نورانی سرخ جامه ات دوخته ایم .
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یادتان نیست نوشتید بیا؟! آمده ام
بگذار بگویم قد قامت الصلوة...
گناهانم را بریز، آبرویم را نه!
دستان خالی...
گیرم حسین دق نکند اینچنین ولی...
یوسف گمشده ی اهل حرم
آقا شرمنده ایم...
چهل روز بی پدری
مانده ام وقتی ماندنت را می بینم!
آه کوفی، شامی، شمر،حرمله
من، تو، او...\ و عجل لولیک الفرج\
نامه ای سرگشاده
شنوای آرام
چه امام زاده ای!
[همه عناوین(86)][عناوین آرشیوشده]