مولای من می گویند چشمهایی هست که نو را می بینند ؛دلهایی هست که تو را می پرستند ؛ پاهایی هست که با یاد تو دست می افشانند ؛دستهایی هست که به مهر تو پای می فشارند .
می گویند : تو از همه پدرها مهربان تری ؛ می گویند هر اشکی از چشم یتیمی جدا می شود بر دامان مهر تو می ریزد . می گویند ....... می گویند تو نیز گریانی !
مولایم اکنون که برایت می نویسم نمی دانم چقدر با من فاصله داری ؟ نمی دانم شاید خیلی دور ، شاید خیلی نزدیک ؟ به هر حال با تو سخن می گویم به امید اینکه روزی کاشانه ی محقرمان را روشنایی بخشی .
عمری است که اشکهایمان را در کوره حسرتها انباشته ایم و انتظار جمعه ای را می کشیم که جویبار ظهورت از پشت کوه های غیبت سرازیر شود ، تا آن کوزه و ان حسرتها را به آن دریا بریزیم و سبکبار تن خسته مان را درزلال آن بشوییم . چرا که شکوه ظهور تو هنوز پرچم توفیق بر نیفراشته است و خورشید جمالت هنوز دیبای زرین خود را بر زمستان جان ما نگسترده است اما مهتاب انتظار در شبهاب غیبت سوسو زنان چراغ دلهای ماست . اماما ! می دانم که تو زبان ندبه را بیشتر از هر زبان دیگری دوست می داری می دانم که جمعه ها را خوب می شناسی .
می دانم که تو نیز انتظار روزی را می کشی که سوار براسب ، ذوالفقار حیدر (علیه السلام ) در دست ، پرچم حسین (علیه السلام ) بر کف و عبای سبز محمدی (صلی الله علیه و آله ) بر دوش و انتقام خون جدت و هزاران هزار گل سرخ و لاله های پرپر دشتهای لاله گون کربلا ئیان را ازیزیدیان بگیرید آنان که در نبرد با امویان دوران به جدت پیوستند و نام خود در لوح یادگار یاران حسین (ع) با خون سرخ خود به ثبت رساندند
می دانم روزی خواهی آمد وفریاد ظهور سرتاسر گیتی را فرا می گیرد و منادی ندا می دهد : آمد مهدی (عج الله) ،آن منجی عالم ، آمد ان در هم کوبنده ی بساط ظلم وستم ، آمد فراگسر سازنده عدل و داد .
به امید آن روز .
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یادتان نیست نوشتید بیا؟! آمده ام
بگذار بگویم قد قامت الصلوة...
گناهانم را بریز، آبرویم را نه!
دستان خالی...
گیرم حسین دق نکند اینچنین ولی...
یوسف گمشده ی اهل حرم
آقا شرمنده ایم...
چهل روز بی پدری
مانده ام وقتی ماندنت را می بینم!
آه کوفی، شامی، شمر،حرمله
من، تو، او...\ و عجل لولیک الفرج\
نامه ای سرگشاده
شنوای آرام
چه امام زاده ای!
[همه عناوین(86)][عناوین آرشیوشده]