درسی از قیام کربلا
شاید در خاموشی ها بهتر بتوان فکر کرد ؛ شاید بهتر بتوان دید شاید چشم انسان بصیر تر دنیا را بنگرد شاید هم در خاموشی ها گل احساس شاداب تر بماند شاید حتی بهتر بتوان نوشت پس خانوش می مانم تا قلم در صحنه صحرا برایتان موج خون سطر بزند . آن شب پس از اقامه نماز ، حسین (ع) چراغ را پایین کشید و دیده ها را برهم نهاد و ذوالفقار نظق را غلاف کرد تا چون علی (ع) به آنان که هنوز دل در سرای مردگان دارند ، درس خاموشی دهد تا بگوید : ای کسانی که از سایه خویش نیز هراسانید و از اظهار آن شرمسار ، بی نور دیگر سایه ای نیست تا بگوید ای کسانی که هنوز افتخار صلابت و مردانگی ،شیرینی مجد و سرافرازی ولذت کرامت و انسانیت را نچشیده اید ، زمین برای ما تنگ است و اسمان برای شما فراخ ، پس در مسیر حق ، استدلال خواهی و تردید را راهی نیست .
شاید خورشید روز نهم را هم او بود که خاموش کرد و ماه را گفت اندکی صبر ، اصلا با وجود ابرهای تیره و تار نفاق و ریا و حب دنیا و تردید و شبهه مگر ماه به خز سوسو پرتویی خواهد داشت ؟ ولی دیری نپایید که ستارگان بی همتا ابرهای تیره را شکافتند و ماه بار دیگرذ به کاوش پدیدار شد . دیگر آنان که دل پرداخت بهای مردانگی ، سر باور اعتقاد و ایستادگی ، گوش شنیدن هیهات من الذله را نداشتند ، انان که از اسلام جز لقلقه زبان و اذکار فراوان و اشک برای مردگان چیزی نداشتند آنان که دنیای غایت القصوی خود را بی بلا می دانستند رفته بودند . آنان که ماندند ماندند تا وجود عشق ، اصالت عشق ، شکوه عشق ، عظمت عشق و هر انچه را که چون حق پایدار است ، اثبات نمایند ، مرهم دل و محرم راز حسین بودند ولی انان که نماندند ، نماند ند تا ببینند وعده های حق تخلف پذیر نیست نماند ند تا به چشم تاویل ( ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم را ببینند .
اگر امام آن شب چراغ را خاموش نمی کرد ، شاید اکنون حسین را حق مطلق و یزید را باطل مطلق نمی دانستیم ؛ شاید حتی ملاکی برای حق و باطل وجود نداشت و شاید تاکنون تاریخ راه را گم می کرد و گلوی حق پیش از این در مسلخ نسبیت به تیغ پلورالیسم سپرده می شد و شاید اصلا امروز ، خیانت و خباثت و ترس و مصلحت گرایی مقبول بود و مردانگی و شرافت و شجاعت و شهادت مردود .
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یادتان نیست نوشتید بیا؟! آمده ام
بگذار بگویم قد قامت الصلوة...
گناهانم را بریز، آبرویم را نه!
دستان خالی...
گیرم حسین دق نکند اینچنین ولی...
یوسف گمشده ی اهل حرم
آقا شرمنده ایم...
چهل روز بی پدری
مانده ام وقتی ماندنت را می بینم!
آه کوفی، شامی، شمر،حرمله
من، تو، او...\ و عجل لولیک الفرج\
نامه ای سرگشاده
شنوای آرام
چه امام زاده ای!
[همه عناوین(86)][عناوین آرشیوشده]