کو جنگل؟
آورده اند که شخصی ساده لوح با شنیدن وصف جنگل هوای دیدن آن درسرش افتاده .پس سواراتومبیل خود شد وبه سمت شمال حرکت کرد وطبق نشانی داده شده به جنگل رفت اما پس از مشاهده درختان فراوان بلند وسربه فلک کشیده باخود گفت اوه این جا که ازبس درخت است نمیتوان جنگل را دید .
راستی خوب است نگاهی به اطراف خود بیندازد با کمی دقت در خواهیم یافت برای رسیدن به هدف زحمت بسیار میکشیم اما معمولا از نتیجه این زحمات بی بهره می مانیم.
صبح تا شب درس بخوان وکار کن وآخر شب خسته وکوفته سر بربالین بگذار وفردا دوباره روز از نو روزی از نو وهمین طور روز دیگر مانند اسبان آسیاب های قدیمی که چشمانشان را می بستند وانها را به کشیدن اهرم سنگ اسیاب وادار می کردند .اسب بیچاره خیال می کرد مسافت فراوانی پیموده است اما وقتی چشمانش را باز می کرد مسافت فراوانی پیموده است اما وقتی چشمانش را باز می کردند خود را سر جای اول می دید.
راستی چه کنیم تا زحمتهایمان به هدر نرود و سبب آرامش و نه آسایش ما شود؟
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یادتان نیست نوشتید بیا؟! آمده ام
بگذار بگویم قد قامت الصلوة...
گناهانم را بریز، آبرویم را نه!
دستان خالی...
گیرم حسین دق نکند اینچنین ولی...
یوسف گمشده ی اهل حرم
آقا شرمنده ایم...
چهل روز بی پدری
مانده ام وقتی ماندنت را می بینم!
آه کوفی، شامی، شمر،حرمله
من، تو، او...\ و عجل لولیک الفرج\
نامه ای سرگشاده
شنوای آرام
چه امام زاده ای!
[همه عناوین(86)][عناوین آرشیوشده]