بلا یا بزرگی...
یادت هست دیروز چقدر در مورد مشکلاتت نالیدی ؟ من خیلی به تو و حتی مشکلات خودم فکر کردم و به یک نتیجه ی جدید رسیدم حد اقل در مورد خودم. فکر می کنم سختی، کمک خوبی برای بزرگ شدنم است.می خندی؟ باور کن!! نه بزرگ شدن فیزیکی، نه ، احساس می کنم هر مشکلی که جلوی پایم می آید کمک می کند تا بزرگ تر شوم و قد بکشم. باز خندیدی؟! گوش کن ،وقتی نگاه می کنم، می بینم خیلی از چیزهایی که قبلا برایم مشکل بودند بعد از اینکه حل می شوند در مقابل سختی بعدی خیلی کوچک به حساب می آیند؟!! نه اینکه فکر کنی روز به روز درگیر مشکلات بزرگ تر شدم ، نه ، من فکر می کنم روحم و ظرفیتم بزرگ تر می شود که تمام آنچه قبلا حلشان معضلی بزرگ به نظرم می آمد دیگر برایم چیزی نیست و فکر می کنم در پیدا کردن راه چاره باید تلاش کنم.بله، چرا نه؟تلاش!! من باید بتوانم مشکلاتم را حل کنم.تازه به روی دیگر سکه که نگاهی بیاندازی و فکر کنی که مشکلت هر چقدر بزرگ تر باشد تو بیشتر تلاش می کنی و از خدا می خواهی تا کمکت کند و از این طریق به او نزدیک تر می شوی ، خوب این کل جریان را شیرین هم می کند!! فکر کن چقدر شیرین است برای خداوند که باز صدای دوستی بنده اش را بشنود..خدایا چقدر از تو دوریم که باید از خلال مشکلات به تو برسیم!! باشد قبول ..البلاء للولاء..راستی ببینم،این را تو گفتی؟ انگار تو هم با من هم عقیده ای؟ وای، تو چقدر زیبا قد کشیدی و چه سریع بزرگ شدی!!!!
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یادتان نیست نوشتید بیا؟! آمده ام
بگذار بگویم قد قامت الصلوة...
گناهانم را بریز، آبرویم را نه!
دستان خالی...
گیرم حسین دق نکند اینچنین ولی...
یوسف گمشده ی اهل حرم
آقا شرمنده ایم...
چهل روز بی پدری
مانده ام وقتی ماندنت را می بینم!
آه کوفی، شامی، شمر،حرمله
من، تو، او...\ و عجل لولیک الفرج\
نامه ای سرگشاده
شنوای آرام
چه امام زاده ای!
[همه عناوین(86)][عناوین آرشیوشده]