سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بزودی فتنه هایی می آید که انسان، صبح با ایمان برمی خیزد و شب بی ایمان می گردد؛ جز آنکه خداوند او را با دانش زنده کرده است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
دوشنبه 90 خرداد 9 , ساعت 5:37 عصر

خانه...

در خانه اش قرار نداشت.محقر و ساده! می گفت همه خانه دارند ما هم خانه داریم؟! با خود گفت اگر خانه ام بزرگ تر باشد...ولی هر چه فکر کرد  چیزی نداشت تا خانه خیالی اش را با آن آذین بندد. از منزل بیرون رفت تا بی چارگی هایش را فراموش کند. فقیری را دید که از مال دنیا هیچ نداشت جز رختخوابی که بر روی آن آرمیده بود و دستی گشوده به امید عنایت یک رهگذر . فقیر زیر لب برای هر رزق کوچکی که به او می رسید خدا را شکر می کرد اگرچه حال و روزش بر شرایطی نامهربان و تلخ گواهی می داد!

دیدن این صحنه او را به فکر فرو برد. این بار زندگی ساده خود را بسیار مجلل می دید. آرام گفت خدا را بر آن چه دارم بسیار سپاس! بیش از این را باید با همت و یاری از خدا به دست آورم نه با افسوس و قدر ناشناسی! راه کج کرد وبه خانه برگشت اما با گام هایی محکم ، دلی پرامید و لبخند رضایتی بر لب!



لیست کل یادداشت های این وبلاگ