من، تو، او ..." و عجل لولیک الفرج"
من می شنوم و می ترسم
تو خواب می بینی و حرکت می کنی
او از قبل می داند و با یقین مسافت ها دور می شود
من از وسوسه اش به خود می لرزم
تو در وسوسه اش سنگ می گیری و می زنی
او در وسوسه اش می جنگد و خون می دهد
من در راهش مالی ناچیز می دهم
تو در راهش از دردانه فرزندت می گذری
او در راهش از هفتاد و دو عزیز؛ فرزند و برادر و دوست و یار، افزون بر جان مبارکش
من از پس سال ها زمان فقط نگاه می کنم و می گویم چگونه؟
تو در پیش سال ها زمان هدیه ات را به دست گرفتی و در ازای خلوصت گوسفندی قربانی می گیری
و او در ورای سال ها زمان بر کشته شدنش می خوانند:" الهی تقبل منا هذا القربان"
من در این همه مصیبت گریه می کنم
تو بر این پذیرش قربانی ات شکر می کنی
و او سر بر سجده می گذارد تا سجده نماز شب نشسته اش را به جای آورد به شکرانه هرآنچه جز زیبایی ندیده بود
من گریه ام را که شدید شده است پاک می کنم
تو هق هقت را به گوش عرش می رسانی
و او دعا می کند تا فرج منتقم نزدیک تر گردد:
" وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان"
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
یادتان نیست نوشتید بیا؟! آمده ام
بگذار بگویم قد قامت الصلوة...
گناهانم را بریز، آبرویم را نه!
دستان خالی...
گیرم حسین دق نکند اینچنین ولی...
یوسف گمشده ی اهل حرم
آقا شرمنده ایم...
چهل روز بی پدری
مانده ام وقتی ماندنت را می بینم!
آه کوفی، شامی، شمر،حرمله
من، تو، او...\ و عجل لولیک الفرج\
نامه ای سرگشاده
شنوای آرام
چه امام زاده ای!
[همه عناوین(86)][عناوین آرشیوشده]