شنبه 90 مهر 23 , ساعت 10:50 عصر
شنوای آرام
معلم بود.برایم تعریف می کرد. با خنده می گفت: اینقدر تو مدرسه سرو صدای بچه ها زیاده و آدم خسته می شه که وقتی تو سرویس برمی گردیم خونه، هیچ کس حال درست حرف زدن نداره! اون روز همه ساکت بودیم ولی ذهنمون پر بود از برنامه ها و کارهایی که باید انجام می دادیم. پیش خودم از شلوغی فکرم هم خسته شدم. به همکارهام که نگاه کردم دیدم قیافه اون ها هم دست کمی از خودم نداشت. پیش خودم گفتم چقدر خوبه که خدا آدم نیست و گرنه ما وقتی ساکتیم هم کلی حرف می زنیم. خدایا واقعا خدایی که طاقت این همه رو داری!
از حرف هاش خنده ام گرفت ولی راست می گفت.تو دلم گفتم تو کسی هستی که حتی نجوای بندگانت رو می شنوی بی اینکه شنیدن هیچ صدایی مانع تو از شنیدن صدای دیگه ای بشه!
"یا من لا یشغله سمع عن سمع
یا سامع کل نجوی"
نوشته شده توسط یاس | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نفس برآور ای سپیده دم شبهای علی (ع)
یادتان نیست نوشتید بیا؟! آمده ام
بگذار بگویم قد قامت الصلوة...
گناهانم را بریز، آبرویم را نه!
دستان خالی...
گیرم حسین دق نکند اینچنین ولی...
یوسف گمشده ی اهل حرم
آقا شرمنده ایم...
چهل روز بی پدری
مانده ام وقتی ماندنت را می بینم!
آه کوفی، شامی، شمر،حرمله
من، تو، او...\ و عجل لولیک الفرج\
نامه ای سرگشاده
شنوای آرام
چه امام زاده ای!
[همه عناوین(86)][عناوین آرشیوشده]
یادتان نیست نوشتید بیا؟! آمده ام
بگذار بگویم قد قامت الصلوة...
گناهانم را بریز، آبرویم را نه!
دستان خالی...
گیرم حسین دق نکند اینچنین ولی...
یوسف گمشده ی اهل حرم
آقا شرمنده ایم...
چهل روز بی پدری
مانده ام وقتی ماندنت را می بینم!
آه کوفی، شامی، شمر،حرمله
من، تو، او...\ و عجل لولیک الفرج\
نامه ای سرگشاده
شنوای آرام
چه امام زاده ای!
[همه عناوین(86)][عناوین آرشیوشده]